خاستگاری


به صورت خیلی یکهویی و استرس زا دوستم که تازه باهاش دوست شدم اس داد که با داداش من ازدواج می کنی؟

مثه اینکه زندگی من اینه که با عشقم نتونم ازدواج کنم و حتی نتونم بهش بگم. کاش از قلبت خبر داشتم.

من اینجوری نمی خوام زندگی کنم.

خدایا بهت مطمئنم. هوامو داشته باش

خدایا تو رو به هرچی که قسمش برات مهمه قسم میدم یه کاری کن که زندگیم شاد باشه و بی دغدغه.

خدایا تو از تنهایی و دلم باخبری می سپارم دست خودت

خیلی دوستت دارم خدا جووووووووووووووووووووووووون

امشب آرومم می کنی؟

نظرات 4 + ارسال نظر
حسین یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 14:08 http://www.medad-kh.mihanbog.com

سلام و ادب
یکم نوشته هاتون جون نداره خلی جذاب نیست.نوشتتون روح نداره باید بهش روح بدین وگرنه مشتری پیدا نمیکنه.سعی کنید نکته های آموزنده و جذاب و تعلیق آمیز داخل نوشته هاتون قاطی کنید شاید مزه اش بهتر بشه.نمی خوام بگم کسی هستم و خیلی حالیمه، خواستم بگم یکم به نوشته هات بیشتر روح بده.

معلوم نیست هیچ وقت بتوانی داستان بزرگی بنویسی. ولی معلوم است که تا ننویسی هیچ وقت نمی‌توانی داستانی بزرگ بنویسی.(کاترین آن جونز)

امام علی (علیه السلام) می فرمایند: عقل نویسنده در قلم اوست.

ممنون که وقت گذاشتی و خیلی خیلی ممنون از راهنماییات.
راستش اصلا حال نوشتن نیست فقط الان می نویسم که یادم نره خاطراتمو. اینجا بیشتر یک بهونه است برای برگشتن به گذشته.
چشم حتما راهنماییهاتون استفاده می کنم

حسین سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 17:27 http://mm-h-0111-blogfa.com

ساعت چند بیام .

متوجه نشدم!

سارینا سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 14:42 http://taasemanibigham.blogfa.com

درود .انه جان مرسی که بهم سر زدی از نظراتم ممنون.77 هستم میتونی تو پروفایلم بقیشو بخونیراستی مگه خودت چند سالته؟؟؟؟

امشب تورا به یک جشن
دعوت خواهم کرد
زیباترین جامه ات را
بر تن کن
امشب تورا به یک جشن
دعوت خواهم کرد
بوسه ای از لبانت ،
برای من غنیمت کن
امشب تورا به یک جشن
دعوت خواهم کرد
با حضورت ، جشنم را
پر حلاوت کن
امشب تورا به یک جشن
دعوت خواهم کرد
با همه ی زیبایی ها
رقابت کن
امشب تورا به یک جشن
دعوت خواهم کرد
چشمانم را ،
فرش قرمزی
به زیر پایت کن ...
[گل][گل][گل]

آپـــــــم

خدمت میرسیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.