قایم موشک

گاه زیر چتر نگاه دیگران به دنبال آرامش زیر چتر محبت تو می گردم.

گاه دلم به دنبال صدایی، کودکانه میدود تا شاید تو را پشت دیواری بیابد.

گاه دلم حوصله اش سر می رود. خب بچه است دیگر ، تو خیلی وقت است قایم شده ای و پیدا نمی شوی ، می خواهد زود تر بیایی و تو سر بگذاری. نه اصلا بازی دیگری کنیم. یک بازی نشستی که این بار از هم دور نشویم.

یادت هست؟!! آن دفعه را! همان بار که تو چشم گذاشتی تا دل من قایم شود. طفلک از ترس گم کردنت پشتت قایم شد و تو سریع سُک سُک کردی ....

گاه دلم خودش را به زمین می زند تا شاید تو نگرانش شی و بتواند پیدایت کند و بگوید که از این بازی چقدر خسته و غمگین است. گاه خودش را همراه نگاه غریبه ها می کند تا تو فکر کنی دزدیده شده است و برای نجاتش بیایی، آخر دلش برای آغوش تو تنگ شده است....





پ.ن

هیچ کسی وجود ندارد. آن زمان هم که وبلاگ می نوشت زیر هر متن قید می کردم. :)


تولد کلبه ی من


دلم برای وبلاگ قبلیم که مجبور شدم حذفش کنم تنگ شده بود برای همین تصمیم گرفتم دوباره وبلاگ بسازم و شروع کنم.

اینجا برای من فقط یک دفترچه خاطره است. جایی که بتونم از خاطرات و احساس های سر بسته ام بگویم.

به وبلاگ دوستانم که سر میزدم دیدم همه وبلاگ هایشان را تعطیل کرده اند و رفته اند. دلم برایشان تنگ شده است. امیدوارم هرجا هستند شاد باشند.