میدونم خیلی کارم متفاوت بود با آموخته هامو رفتار های همیشگیم ولی اصلا جای سرزنش نداره من برای زندگی فقط یکبار فرصت دارم ....

یکم اعصابم بهم ریخته چون همش فکر می کنم خب الان پشیمون نیستی اگه سکه ای که انداختی بالا به خواستت پایین نیومد چی؟!!! ولی باز میگم شانسمو امتحان کردم بهتر از این بود که با کسی که دوست ندارم به خاطر موقعیت علاقه ای که باور ندارم ازدواج کنم و اگه به بن بست رسیدم هیچی نداشته باشم که به خاطرش بمونم پای زندگیم.

فکر کنم خیلی اشتباه نکردم!

تجربه دوست داشتن کسی و ابرازش به جنسیت ربطی نداره من خلافی نکردم.

راستش ته دلم که خوشحالم از کارم خب آنه همیشه به دلش رفتار کرده:دی

هانی کاش می شد بهت بگم .از اینکه پرسیدی دوسش دارم یا نه و من بهت دروغ گفتم خیلی عذاب وجدان دارم ولی ترسیدم مخالفت کنی! من خب دوسش دارم.

خیلی وقته که تو فکر این کار بودم ولی خب جامعه می گفت پسر باید ابراز علاقه کنه . من منتظر نشستم ولی متاسفم جامعه دیگه وقت نداشتم باید کار خودمو می کردم

یا باید از اینجا برم یا...

خدا جونم تو رو نمی دونم باید به چی قسم بدم ولی ازت یه خواهش دارم به خاطر دیروز مجازاتم نکن. خدایا اگه اشتباه کردم تو ببخشم مثه همیشه. دوستت دارم خدا جونم

خدایا میشه امشبم بالاسر من بشینی و نوازشم کنی؟! راستش ترسیدم تو که بهتر از خودم از فکرا و حرفای تو سرم خبر داری... تنهام نذار حتی یک لحظه ولی اخمم بهم نکن میدونی من خیلی از اخمت می ترسم.





تازه استیبل شده بودم که باز حرف ها و مسیر های جدید شروع شد. 

من یکی رو دوست دارم که دوستم نداره و یکی منو دوست داره که دوستش ندارم. 

امشب 3 ساعت خیابون رو قدم زدیم تا قبل از رفتنش به قول خودش آخرین شانس رو امتحان کنه. بابا مامان موافقن! فردا می خوان منو آزمایش ژنتیک هم بفرسته ولی من اگه آمریکا هم برم بازم دلم پیش توه! 

چرا دنیا اینه؟!

معذرت می خوام اگه امیدوار شدی ولی اینبار هم باید خداحافظی کنیم. 

هرچند نگاه پدر و مادرت برایم سنگینه و منو مقصر در رفتن تو از ایران میدونن ولی من از پیشرفته خوشحالم و برات آرزوی خوشبختی دارم.

کاش دختر نبودم

قبولی

خان داداش ارتوپدی (Orthopedic surgery) قبول شدن

یعنی دقیقا خواب من شد:))

ولی خیلی ناراحتم و کلی گریه کردم چون قراره بره ارومیه ولی دستای پشت پرده می خوان برش گردونن مشهد . ولی خودش که دوست داره بره سال اول رو میگه اینجا وحشین اونجا اخلاق دارن

......................................................................................................................................

تو این دو روز یه اتفاقی برام افتاد که نمی تونم بگم ولی خوب نبود. دعا کنید اتفاقای خوبی بیافته برام...

دارم برای ارشد می خونم از موفق نشدن ترس دارم ولی بهش فکر نمی کنم

آنه خانومی بعد عمل:)

این اولین پستیه که بعد از عمل میذارم!

هنوز یکم چشمام آزرده است ولی خوشحالم.

عمل مفت هم می چسبه ها!!!! اینو تازه کشف کردم.

از اینکه صورتم سبکه خوشحالم! حالا همه گیر دادن که بینیم رو هم برم عمل کنم که عمرا زیر بار برم! مگه خرم! یه عمر نتونم ورج و وورجه کنم که به نظر بقیه قشنگ بیام می خوام 100 سال سیاه قشنگ به چشم نیام. من که از همین که هستم راضیم حوصله نفس تنگی و این برنامه ها رو هم ندارم!

خان داداش نزدیک بود گرایش پیدا کنن به جراحی قلب ولی مخشون و زدیم که برن گوش و حلق ! حالا اینم گیر داده اولین نفر تو رو عمل می کنم! چه اصراریه!!!؟!!! انقدر هم بزرگ نیست به خدا!!!!!!!!!! این همه آدم بزرگ با دماغ بزرگ زندگی می کنن منم روش! به کجا دنیا قرار بر بخوره نمدونم!!؟؟؟!!



پ.ن: فردا آلبالو خانومی قرار بیاد اینجا مثلا عیادت البته این بهونه است برای اینکه کادو تولدشو بگیره میاد من که این بشر رو می شناسم! البته منم برای اینکه کادومو بگیرم گفتم بیاد

تولدمو شب نوزده ام باقی شبای قدر که بخیر گذشتن. همه چی خوب پیش میرفت. خیلی شاد بودم البته الانم شادم ولی امشب استثنائا دپرس شدم.

رفتیم مهمونی همه جوونا بدون مادر پدرا! به قول خودشون گروه انقلابیون. شبای گذشته زدیمو رقصیدیمو بازی کردیم و من از اینکه جو اندکی تغییر کرده بود خوشحال بودم ولی امشب با شبای پیش فرق داشت قبل از اومدن ما مست کرده بودن وقتی رفتیم همه های بودن یکیشون هم که واقعا مست بود جوشون برای ما سنگین بود . به خصوص که خان داداش غیرتی شدن و ابرو برای من بالا مینداخت که حواست باشه سمتت نیان و هرچند از اولش من فقط واستادم و دست زدم ولی از اینکه بهم گفت سنگین باش بهم بر خورد چون خودم حواسم بود ولی داداشه دیگه.

دیگه فقط نشستم و هرچی اومد گفت بلند شو بیا تو جمع تکون نخوردم گفتم حوصله ندارم.

من ترجیح میدم خودم و به کوری و کری بزنم وخیلی چیزارو باور کنم که نمی بینم و نمی فهمم دوست ندارم از بدی اطرافیانم با خبر شم دوست دارم خوب ببینمشون .

خان داداش میگه آنه ساده است گاهی هم می گه خری ولی من هنوز دوست دارم اگه روزی از اطرافیانم ( کسایی که دوستشون دارم) با خنجر تو مشتشون به سمتم اومد بازم با همون صمیمیت و علاقه بهش لبخند بزنم و گاهی با تمام وجود در آغوش بگیرمشون.

بدی هر کس به خودش مربوطه و خداش، خدایا من نمی خوام ببینم! نمی خوام بشنوم.

خان داداش گفت باهاشون کات می کنیم ولی من نمی خوام ! :((

پریشب می گفت می خوای حجابتو بردار امشب...:)) هیچ کس تعادل و رعایت نمی کنه و همه فکر می کنن در تعادلن!


خداجون تنهام نذار. تو خبر داری به من چی میگذره ! من به بودنت به محبتت به کمکت خیلی نیاز دارم.

خداجونم نمی خوام غمگین بشم و نمی خوام هم باعث شم خانواده ام غمگین بشن خدایا زندگیمون وسر شار از شادی و لذت کن.





فردا صبح عمل لیزیک دارم یکم دلهره دارم که نکنه مامان نفیس بترسه از عمل روی من و بزنه کورم کنه ولی غیر مامان نفیسم کسی رو قبول ندارم. دعا کنید به کلی برطرف شه