-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 فروردین 1393 22:28
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 فروردین 1393 12:15
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اسفند 1392 22:13
خواستم بگویم دوستت دارم.... اما خودت با اولین حرف سکوت را حاکم بر لبانم ساختی... برای من دیوار بینمان آنقدر بزرگ است که دیگر پا پیش نمیگذارم... کاش تو یکبار اندکی غرورت را برای طراوت این دل خرج می کردی... همیشه برای گرفتن دستانت بر سر دوراهی بودم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 اسفند 1392 11:46
اینبار برای همیشه ترک کن خاطراتم را... اینبار قلبم یک طرفه است رفتی، برگشت ورود ممنوع است دلم را زمین گیر می کنم تا عقل حاکم شود دیگر نباید هوایت را کند مواظب خودت باش دوستت داشتم و خواهم داشت
-
هدیه ولنتاین من به شما
جمعه 25 بهمن 1392 13:41
لینک زیر دانلود کنید. یعنی من عاششششششششششششششششخشم دانلود
-
یک هفته با بهرین دوستان
چهارشنبه 23 بهمن 1392 09:33
باورم نمیشود که یک بار دیگر با شما بودم. این دوری 8 ساله آنقدر مرا از آن روز های خوب کودکی دور کرده بود که طعم بی نظیر با دوستان بودن را فراموش کرده بودم و دیگر باور داشتم که دوست یعنی کسانی که پیشم اند و فقط باید در کنارشان و خندید تا شاد شوند و شاد باشی! دیدن شما بعد این چند سال دوباره مرا به خودم آورد و دوباره مرا...
-
اعصاب معصاب نمیذارن که!
جمعه 11 بهمن 1392 16:47
وقتی انقدر سرک می کشید تو زندگی آدم انتظار دارید آدم چیکار کنه؟! می خوای آلبوم های خانوادگیمونم براتون بیارم؟!!! رو که نیست سنگ پای قزوین و از رو برده! با چه رویی الان زنگ میزنی که فلان چیز و دروغ گفتی اگه اینجا بتونی دروغ بگی پس خیلی دروغای دیگه هم می تونی بگی. تو با این هوش و درک و فهم بالات چرا فیلسوف نشدی؟!! الان...
-
پدربزرگ
جمعه 4 بهمن 1392 22:15
خدایا اگه براش بهتره اصرار نمی کنم ولی اگه نه لطفا به خاطر دل بچه هاش به خصوص پدرم مواظبش باش. یه کاری کن بهوش بیاد همه میگن اگه تا آخر امشب بهوش نیاد از پیشمون میره. خدایا پیره و مریض نمی خوام اذیت بشه با زنده موندن ولی اگه برای دل کسایی که بهش وابستن نگهش داشتی سلامتی بهش بده. خدایا دوستت دارم خیلی زیاد میدونم بدم...
-
معذرت داداشی
دوشنبه 30 دی 1392 00:26
از دیروز ازت ناراحتم نه از تو ،نه! از خودم ناراحتم. ناراحتم که چرا کاری می کنم که درموردم اشتباه قضاوت شه! ولی هرکی راجبم اشتباه قضاوت کنه برام مهم نیست و راحت می گذرم ولی از تو انتظار ندارم که ... اگه من برای شب خواستگاریت سفارش گل و خرید شیرینی و غیره و غیره رو انجام دادم و تو عقدت یک لحظه نشستمو بازم تمام مدت درگیر...
-
به تو اعتماد کردم...! به من اعتماد کن...!
پنجشنبه 26 دی 1392 14:46
ای آسمان به تو اعتماد کردم ولی تو با تگرگ ها یت شکوفه های نورسته ام را از بین بردی ... ای زمین به تو اعتمادکردم ولی هنگامی که در جنگلی گم شده بودم و نیاز به کمکت داشتم پایم را در باتلاقت فرو بردی ... ای آب به تو اعتماد کردم لی تو به هنگام خروشت تنها کلبه ی کوچکم را نابود کردی ... ای باد به تو اعتماد کردم ولی تو هنگامی...
-
خاستگاری
یکشنبه 22 دی 1392 01:04
به صورت خیلی یکهویی و استرس زا دوستم که تازه باهاش دوست شدم اس داد که با داداش من ازدواج می کنی؟ مثه اینکه زندگی من اینه که با عشقم نتونم ازدواج کنم و حتی نتونم بهش بگم. کاش از قلبت خبر داشتم. من اینجوری نمی خوام زندگی کنم. خدایا بهت مطمئنم. هوامو داشته باش خدایا تو رو به هرچی که قسمش برات مهمه قسم میدم یه کاری کن که...
-
یه روز مرگی ذهنی
جمعه 20 دی 1392 17:50
میدونی اگه یه روز فرصت پیدا کنم و قدرتشو داشته باشم چیکار می کنم؟! اولین کارم اینه که بیام ازت بپرسم چرا همیشه نگاهات روم بوده و عذابم داده؟! می پرسم چرا الانم که چراغ چشمات داره خاموش می شه و تمام روز می گن چشماتو باز نمی کنی بازم تا به من میرسی چشماتو باز می کنی و انقدر با غضب نگاهم می کنی؟! میدونی چرا نمی تونم...
-
رقص سماع
چهارشنبه 18 دی 1392 15:45
می زند قلبم آهنگی را که می گویید تا شقایق هست زندگی باید کرد من به یاد شقایق هاست که می مانم در حالی که زمین با چرخشش سرود مرگ را می خواند من نمی خواهم من نمی خواهم با آن چیز که از من دور تر است یار شوم قلبم به من نزدیک تر ست نزدیک تر از هر چیز. که می خواند سرود زندگی با نغمه ای زیبا. زندگی زیبا ست با تمام رنگ هاش...
-
تمام وجودم
یکشنبه 15 دی 1392 00:04
آرزو دارم که یکبار دیگر برگردی و این بار مرا پای باغچه ی خاطراتمان قربانی کنی و مرا بر سر جاده ی فراموشی به خاک بسپاری و تو با آرامش پای به جاده ی ابدیت بگذاری. دوست دارم حتی برای لحظه ای هم که شده ؛ همان آخرین لحظه ی دست نیافتنی ، مرا پشت بر باغچه ی خاطراتمان بخوابانی تا خنجرت گلویم را به آرامی نوازش کند تا من بتوانم...
-
کاش تو در کنارم باشی
پنجشنبه 12 دی 1392 10:48
زیر درختان کاج باهم عاشقانه خندیدیم در کنار هم بر روی تنها صندلی آبی رنگ پارک نشستیم و باهم حرف زدیم و برای آخرین بار باهم به صدای موسیقی طبیعت که باد آن را با چنگی از شاخه های درختان بید آن سوی پارک می نواخت گوش فرا دادیم و من آخرین نگاه هایم را بر چهره ی خندان تو کردم و تو برای آخرین بار آخرین اشک های شوقم را با...
-
قایم موشک
سهشنبه 10 دی 1392 17:26
گاه زیر چتر نگاه دیگران به دنبال آرامش زیر چتر محبت تو می گردم. گاه دلم به دنبال صدایی، کودکانه میدود تا شاید تو را پشت دیواری بیابد. گاه دلم حوصله اش سر می رود. خب بچه است دیگر ، تو خیلی وقت است قایم شده ای و پیدا نمی شوی ، می خواهد زود تر بیایی و تو سر بگذاری. نه اصلا بازی دیگری کنیم. یک بازی نشستی که این بار از هم...
-
تولد کلبه ی من
سهشنبه 10 دی 1392 17:13
دلم برای وبلاگ قبلیم که مجبور شدم حذفش کنم تنگ شده بود برای همین تصمیم گرفتم دوباره وبلاگ بسازم و شروع کنم. اینجا برای من فقط یک دفترچه خاطره است. جایی که بتونم از خاطرات و احساس های سر بسته ام بگویم. به وبلاگ دوستانم که سر میزدم دیدم همه وبلاگ هایشان را تعطیل کرده اند و رفته اند. دلم برایشان تنگ شده است. امیدوارم...